اخر و عاقبت نظر ندادن

اگر اومدی و نظر ندادی و من ندیدم

الهی تو بمیری من نمیرم

سر قبرت بیام پارتی بگیرم

الهی سرخک و اوریون بگیری

تب مالت و بلای جون بگیری...ا

لهی از سرت تا پات فلج شه

کمرت بشکنه,دستت کبودشه

الهی حسبه و MS بگیری

سره راه بیمارستان بمیری

الهی خیر نبینی

الهی کور بشی چشمت نبینه

بمیری,گم بشی,حقت همینه

الهی آسم تیپ A بگیری

هنوز که زنده ای,پس کی میمیری؟

الهی زن ایدزی بگیری

بفهمی داری از ایدزم میمیری

بیا تو یه نظر بده همین جا...که تا عمر داری زنده باشی و برپا

(
اونایی که نظر نمیدن مواظب خودشون باشن)

سیلام...

سیلاممممممممممممممممممممممم سیلام سیلام...

خوبین خوشین؟؟

اااا..خدا مرگم بده..چی شده فینگیلی جونم؟؟چرا حالت بده؟؟

ببا اینقد خودتو خسته میکنی که چی بشه؟؟بیشتر مواظب خودت باش به این حال و روز نیفتی گل گلاب خانوم...

دیشب میخواستم بنویسما اینجاها ولی نیدونم چی شد که یهو حسش رفت و دیگه هم هرچی اسرار و خواهش و تمنا و فحش و کتک ئ کتک کاری کردیم نیومد که نیومد...

راستش خانوم استاد فینگیلی خانومی خودش یه پا استاده...ما چه کاره بیدیم...

اخه این چه وضعشهههههههههههه؟؟

چی چه وضعشه؟؟ نمیدونم...

چیه..چرا اینجوری به یک عدد اق جینگیلی نیگا میکنین؟؟ خب جینگیلیه خل و چل و کمی تا قسمتی ابری ندیدین مگه؟؟

خب معلومه که ندیدین..الان ببینین.هرچی دوست دارین نیگاش کنین که دیگه همچین خلی رو نیتونین هیجا پیدا کنین...

راستی یه وقت یکی به خودش زحمت نده و بیاد اینجاها...راحت باشین تو رو خدا...افرین...

 

امروز جینگیل خان با صدای خروس همسایه بیدار شد و بعدم رفت دنبال کاراش..

و اما کارش چی بود امروز؟؟

اقا امروز صبح نیم ساعت دم بانک نشستیم تا کارمندای بانک اودن باهاشون رفتیم توو..بعد بعد از ظهرم وقتی داشتن تعطیل میکردن بیخ خر مارو گرفتن انداختنومن بیرون در بانک رو بستن...

 

یعنی دیگه شده بودیک کارمند اونجا...

تازشم یه کامی گذاشته بودن اونجا واسه مشتریا...پدر کامی رو در اوردم که دیگه فک نکنم عمرا درست بشه کامیشون...

 

خب دیگه خروس همسایه الانه که باز بخونه و همرو بخواد بیدار کنه بعد جناب جینگیل خان هنوز اینجا نشستن و به دیار باقی کوتاه مدت یعنی همون لحاف خودمون نشتافیدن...

من مشکلی ندارما..این حیوونی خروسه ناراحت میشه میبینه من از خودش بدترم و کار و کاسبیشو خراب کردم...

فقط مونده من بخونم مث خروسه.دیگه همه چی حله...

تازه اگه بخونم از فرداش بلیطی میکنم از همسایه ها پول میگیرم صبحا واسشون میخونم...اونم چه خوندنیی...

خب دیگه برم بخوابم که خروسه حالا دیگست که عصب بزنه بیاد با همون ناخوناش خط خطیم کنه...

مباظب خودتون باشین...

راستی خانوم استاد یه نگاهی هم زیر پات بندازی مارو هم میبینیا...

مواظب خودت باش..اینقد خودتو اذیت نکن...ایشالا زود خوب بشی...

 

فعلا...

مغز گوساله

الان من مثل جنازه دارم تایپ می کنم . بابا خوب این چه مدل درس خوندنه؟ دبیر زیستمون گفت بچه ها باید واسه فردا مغز گوساله بیارید . ما هم راه افتادیم  رفتیم بازار برای خرید این مخ گوساله. رفتم یه جا گفت نداریم . یه جای دیگه تموم کرده بود. ۳ جای دیگه نداشتن . ۴ جای دیگه اصلا تو کاره مخ نبودن . منم نامید داشتم ساعتمو نیگاه می کردم . که یه مغازه به چشم خورد . گفتم خدا یعنی داره ؟ نداره ؟ گفتم من که این همه راه اومدم اینم روش . اینقدر تو این مغازه ها گفتم مغز گوساله این اخریه قات زدم . گفتم اقا ببخشید (مزغه) گوساله داریداقا دیدم گفت بله داریمخواستم بپرم صورتشو بوس بارون کنم . با ذوق وصف ناپذیری گفتم اقا کجاست . می خوام رفت و اورد . ما هم با خوشحالی اومدیم خونه . ولی چه فایده حالم هنوز خوب نشده برم شام کوفت کنم ...

اخ ...اخ... اخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ ....

سلام....

حالم بده..... اولا چند روزه که از درد دندونم خواب ندارم.... ولی ......

ثانیا من اینقدر ترشی جات خوردم که معده م بد جوری حساس شده... دیروز هرچی گفتیم ای دل بشین ...زشته ... یه امشب رو بی خی خی شو لواشک کوفت نکن .... اصلا انگار نه انگار ... خلاصه این دل ما نشست یه دل سیر لواشک کوفتید..... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که از درد معده این دل ما به خودش می پیچید .... دل ما رفت به مامان گلیش گفت یه سایمتادین(قابل توجه بی سوادا قرص معده درد رایمتادین هم تو بازار هست) ... بده ما بندازیم بالا شاید دردش کمتر شد ..... خلاصه قرص رو که خورد این دل ما شد مثل روز اولش ..... دل ما کپه ی مرگشو گذاشت.... ....................... گذشت تا ساعت ۳ نصفه شب تو خواب و بیداری (قابل توجه پشت کوهی ها اسم یه فیلم هم هست) دیدیم به صدای شلوغی میاد . صدای ماشین میاد . گفتم نکنه ما تفاصتی ... مفاصدی .... چیزی کردیم که خودمون خبر نداریم ..... بعد با تلاش فراوان  این چشای به پف نشسته ی لعنتی رو بازش کردیم ..... دیدم به به ببهبهبه ........ اوضاع از این قرار بود که این توله جن برادر ما از اول صبح تا اخرای شب ... گلاب تو روتون ... روم به دیفار...... زبونم کر...... چشام لال ...... دندم نرم...... هی زرتی می یاره بالا... این وروجک که از دیفاره راست بالا میرفت این جوری شده بود.... ساعت ۱۲ شب من به مامان گلی اینا گفتم پاشین ببرینش یه دوا خونه ایی یه چیزی بدین به خوردش خوب بشه ... ولی حرفمو گوش ندادن .... ساعت ۳ شب که با سر و صداشون از خواب ناز بیدارم کردن ... فهمیدم این توله جن کاری کرده که اون ساعت بردشون بیمارستان ..... حالا هم که ساعت ۱۰:۳۰    صبح انگار نه انگار که اقا زاده مریض تشریف داشتن .... داره به خراب کاری هاش ادامه میده.....

۱ ساعت دیگه باید برم کلاس هنوز فیزیک نخوندم ..... زیست نخوندم.... بابا حالم خوف نیست ... به کی بگم...

این یه بازی که منم بدم نیومد شرکت کنم...

خودتو معرفی کن: اسمم یلداست ۱۷ سال دارم . البته اینجا فینگیلی هستم . عاشق بچه ها هستم مخصوصا زیر 3 سال. از بازی های هیجانی خوشم می یاد . زیاد هدیه میدم و می گیرم .

فصل و ماه و روزی که دوست داری: فصل زمستونو خیلی خیلی دوست دارم . ماه بهمن و مهر رو هم خیلی دوست دارم . از روزای هفته سه شنبه و پنج هفته و شماره ی 5 رو هم خیلی دوست دالم.

رنگ تو: رنگ زرد به خاطر شادی و نشاطی که داره . سفید چون پاک . مشکی چون یه دل سیر حرف واسه گفتن داره . سبز چون ارمش می ده . بقیه رنگها هم در جای خودشون زیبا هستن .

غذا ی مورد علاقه ی تو: خورش بادمجون لعاب دار . مرصغ مرثق مسغ پلو . ماکارونیه چرب و چیلی .

موسیقی مورد علاقه ی تو: من در هر شرایطی که باشم یه نوع موسیقی می پسندم . مثلا وقتی شادم نمی تونم از اهنگهای شاد چشم پوشی کنم . وقتی بی حوصله و غمگینم که دیگه خودتون میدونید...

بدترین ضد حالی که خوردی: ضد حال که تا دلتون بخواد نوش جان می کنم . ولی اخرین ضد حالی که خوردم 2 ماه پیش بود . فکر کنم چهار شنبه بود قرار بود فرداش بریم مشهد . منم وسائلمو جمع جور کرده بودم . غروب بود که تماس گرفتن گفتن بلیط ها کنسل شدن .

بزرگترین قولی که دادی: من قول زیاد میدم و تا اونجایی که در توانم هست عمل می کنم . فعلا یادم نمیاد کدومشون از همه بزرگتر بود.

ناشیانه ترین کاری که کردی: راستشو بخواین من ریسک زیاد می کنم . ولی یادمه 6 . 7  سال پیش رفته بودیم  13 بدر . مامان و بابام رفته بودن کنار رودخونه ما رو نبرده بودن . ما هم که بچه بودیم و زبون نفهم . سه تا دختر بچه پاشدیم رفتیم دنبالشون . هوا هم خیلی گرم بود . کلی راه رفتیم که دیدیم 3 تا سگ نره غول اومدن تو صورتمون وای مرگو جلوی چشام دیدم .

بهترین خاطره ی زندگیت: مهر 4 سال پیش

بدترین خاطره ی زندگیت: دی ماه پارسال و تابستون گذشته

شخصی هست که بخوای ملاقاتش کنی؟ : ای تا حدودی

برای کی دعا می کنی؟ : هر کسی که بدونم محتاج دعاست

به کی نفرین می کنی؟ : من هیچوقت نفرین نمی کنم فقط می سپارم به خدا

وضعیت در ۱۰ سال اینده؟ : هیچ کسی از ۲ دقیقه ی دیگه خبر نداره چه برسه به ۱۰ سال . درضمن اگه همه خبر داشتن سنگ رو سنگ بند نمی شد .

حرف دلت: از دست زمونه چه بگویم ؟ گله ایی نیست

گر هم گله ایی هست دگر حوصله ایی نیست